باسلام

بهتراست هر روز یک صفحه از قرآن را بخوانیم البته معنی وترجمه فارسی را , ودر طول روز روی آن آیاتی که خواندیم فکر کنیم و مرور کنیم وببینیم که چقدر طبق آن عمل کردیم اینجوری بعداز یک سال میبینیم که 365 صفحه از قرآن را خوانده ایم و با تفکر و تامل خیلی چیزا از آن فرا گرفتیم حتی اگه روزی یک نکته اخلاقی یا علمی ویا تاریخی بیاموزیم درپایان 365 نکته فراگرفتیم که مطمئنا در زندگیمان بدرد میخورد وموجب رستگاریست وآنگاه آیات ومعارف الهی ملکه ذهنمان میشود و حداقل جزو بدترین جنبندگان  مذکور در آیه22انفال نمی شویم .

بعضی از آیات و سوره ها کوچکند وبه خاطر تکرار آنرا حفظیم اما در همین آیات و سوره های کوچک مفاهیم ومعانی عمیق نهفته است پس هیچگاه به قرائت عربی اکتفا نکنیم قرائتی که هیچ به معرفت ما نیفزاید هیچ فایده و ثوابی ندارد ولی خواندن به زبان خودمان آنرا قابل فهم تر فلذا شیرین تر میکند وباعث انس بیشتر با قرآن میشود.از همه مهم تر سطح علمی و معرفتی و حتی سواد ما را نیز افزایش داده و به خیلی از شبهات میتوان پاسخ یافت  بدون نیاز به اینکه بخواهیم از کسی تقلید کنیم زیرا معارف دینی قابل تقلید نیست بلکه باید فهمیده شود پس بایستی در این آیات اندیشید تا به بینشی درست رسید.

درزیر لینک قرآنی با ترجمه وتفسیره که بنظرم عالیه :

http://zekr.tebyan.net/#SourehID=4&Aye=1&PageID=77&TabIndex=0&ta=4&pi=0&q=TFH&T=fa.fooladvand

باسلام

باتوجه به ادیان بزرگ الهی که همگی به نوعی امربه معروف ونهی از منکر را دربر دارند وبرای بهبود زندگی بشر احکام ودستوراتی دارند که رعایت آنها موجب رستگاری است لذا امربه معروف ونهی ازمنکر اقدامی اصلاحی و متضمن جامعه ای روبه رشد و تعالی است .

نظر به اهمیت امر به معروف ونهی از منکر درجوامع و تاکید بزرگان دین و لزوم انجام درست  این مهم نکاتی را باید مد نظر داشت تا این مسئله به خوبی نهادینه و مقبول شود.

اولین نکته وشاید مهمترین مسئله تعریف وشناخت درست از معارف ومنکرات  است که نباید سلیقه ای و از دیدگاه سطحی نگران و ظاهر پرستانه باشد.یعنی باید همه شئون انسانی و اخلاقی وجوانب کار راسنجید  بطوری که حق آزادی و انتخاب مردم را محدود نکند و به شعور مخاطب احترام گذاشت و به دوراز سیاست باشد و آیا عرف جامعه این تعریف را درست میداند لازم به ذکراست که عرف جامعه مقبولیت حداکثری نزد مردم است.

دومین نکته اینکه ریشه منکر آیا ازبین رفته ؟وآیا معارف اخلاقی درجامعه درست تبیین شده؟

آخرین نکته آمر به معروف وناهی ازمنکر که باشد و اینکه تعریف او از معروف ومنکر مبتنی بر واقعیت دین ومذهب باشد.

تعجیل خواستن درکار خدا اشتباهی است که تکرار میشود درحالی که عجله کارشیطان است .

پس بهتراست نگوییم <وعجل فرجه >بلکه بهتر است  خود را آماده و خواهان خیرباشیم وبه خوبی بیندیشیم ودعا کنیم برای سلامتی امام زمان و نزدیک شدن قیام ایشان.

آنچه خیره خواهد شد.

ختنه نه با عقل جوراست ونه باشرع .

چراکه عقل ناقص کردن بدن رانمی پذیرد وشرع هم هیچ دستورصریح و روشنی ازسوی هیچ یک ازبزرگان دینی ندارد(احادیث دراین باب ضعیفند)

همچنین لازم به ذکراست درمورد همچین عمل مهمی درهیچ یک از آیات قرآن دستوری نداریم وکاربه این مهمی حداقل یک آیه قرانی نیازداشته .

گذشته از اینها خداوند که احسن الخالقین است چرا اگر واقعا پوست آلت جنسی اضافی بوده آنرا آفریده ؟ پس حتم بدانیم که وجود آن لازم است.

آنچه که بعضی درباب لزوم انجام این عمل گفته اند بیشتر شبیه به سفسطه ودروغ پردازی است تا حقیقت . مثلا گفته شده که همانند ناخنها که وقتی بلند میشوند باید آنها راکوتاه کرد آلت جنسی را نیز باید برید .سوال اینجاست که چرا اساسا آفریده شده ؟که لازم باشه ما انرا ببریم ؟

به نظر نگارنده بریدن پوست آلت جنسی مرد وی را ناقص می کند و آثار سوئی برزندگی ورفتار مردم دارد که باید گفت بیشتر یک رسم شیطانی میباشد تا دینی . که منشا این کار پیروان شیطان رجیمندوکاهنان فاسق یهود وپیروان کابالا هستند . این کار ناقص کردن خلقت خداونداست . 

همه عغده های جنسی وحرکات غیراخلاقی وشهوات جنسی بخاطر این عمل نابخردانه واحمقانه است.

باتوجه به خرافات وبدعتهای زیادی که دردین اسلام وارد شده لذا ختنه نیز یکی ازهمان بدعتها ست.

ضمنا اگر ختنه درست است پس چرا درادیان دیگری مانند مسیحیت وزردشتی وجود ندارد .

یک مسلمان بایستی مسیحیت وزردشتیت رانیز قبول داشته باشد وهرکجا که تردید داشت از ادیان مورد تایید وتصریح شده درقرآن کمک بگیرد مگر دین مسیح و زردشت (صابئین) درقرآن تایید نشده .

برای مطالب بیشتر رجوع به لینک زیر:

http://khatne.hpage.co.in/_45228248.html

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد.

پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید:

ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی.

آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

عزارئیل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:…

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

امام زمان روی قالی مردم پای میگذارد برمردم سلام میکند بدون اینکه شناخته شود .